کد مطلب: ۳۴۵۸
تعداد بازدید: ۷۶۷
تاریخ انتشار : ۰۳ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۶:۰۰
نگاهی بر زندگی امام مهدی(ع)| ۱۷
من هر صبح جمعه به آنجا می‌روم و امام مهدی(عج) را در آنجا زیارت می‌کنم، دو رکعت نماز می‌خوانم، سپس ورقه‌ای می‌یابم که هرچه نیاز دارم در آن نوشته شده است. تو نیز برو در آنجا امام را زیارت کن.

انتظار، ویژگی‌های یاران حضرت مهدی(عج) و پاسخ به سؤالات| ۹

 
 

15- چند نمونه از دیدارکنندگان حضرت مهدی(عج)
 

یکی از پرسش‌ها این است که آیا در عصر غیبت کبری، کسی می‌تواند به سعادت دیدار حضرت مهدی(عج) نایل شود؟ با این‌که براساس بعضی از روایات، هر کس گفت: امام زمان(عج) را دیده‌ام، تکذیب کنید؟[1]
پاسخ:
مطابق آنچه که از علمای بزرگ ما از قدیم‌و‌ندیم نقل شده، بسیاری از سعادتمندان و صالحان در موارد مختلف به سعادت دیدار حضرت مهدی(عج) در عصر غیبت نایل شده‌اند و ماجراهای دیدار به‌قدری زیاد است که انسان اطمینان می‌یابد که اصل دیدار ممکن است و واقع شده است؛
علمای بزرگی همچون شیخ مفید(ره) در کتاب ارشاد، شیخ کلینی(ره) در اصول کافی، شیخ حرّ عاملی در اثباة ‌الهداة (جلد 7)، علّامه‌ی اِرْبِلی در کشف‌الغمّه (ج 3)، علّامه‌ی مجلسی در بحارالانوار (ج 53) حاجی نوری صاحب مستدرک در کتاب نجم ‌الثّاقب و ... دهها و صدها حکایت نقل کرده‌اند که همه بیانگر امکان و وقوع دیدار با حضرت مهدی(عج) است.
در این عصر نیز موارد بسیاری نقل شده که دلیلی بر کذب آن نداریم اما آنچه که روایت شده، مدّعیان دیدار را تکذیب کنید، مربوط به توقیع (و نامه‌ای) است که از ناحیه‌ی مقدّسه حضرت مهدی(عج) برای نایب چهارمش علی ‌بن محمّد سَمَری(ره) درباره‌ی فرارسیدن غیبت کبری صادر شد، در فرازی از این توقیع آمده:
«اَلا فَمَنْ اِدَّعی الْمُشاهِدَةَ قَبْلَ خُروُجِ السُّفیانی وَ الصَّیْحَةِ، فَهُوَ کُذّابٌ مُفْتَرٌ:
آگاه باشید کسی که قبل از خروج سفیانی و صبحه[2] ادّعای دیدار حضرت مهدی(عج) کند، او دروغگوی تهمت‌زننده است.»[3]
علّامه‌ مجلسی، در پاسخ به این فراز، می‌گوید:
1- این روایت، خبر واحد و مُرْسَل (یعنی افراد اسناد روایت، پشت سر هم ذکر نشده‌اند) است و توان معارضه با آن همه‌ی حکایات را که از مجموع آن‌ها، قطع و علم حاصل می‌شود ندارد.
2- بر فرض صحت، گویا منظور از تکذیب، تکذیب کسی است که ادّعای دیدار و نیابت (خاصّ بعد از فرارسیدن غیبت کبری) را دارد.
3- در ماجرای جزیره‌ی خضراء آمده: سیّد شمس‌الدین (از نواده‌های حضرت مهدی) به علی ‌بن فاضل مازندرانی گفت: «منظور  امام زمان(عج) از تکذیب، مربوط به همان عصر است که دشمنان زیاد بودند و شیعیان در فشار و ظلم شدید فرعون‌های بنی عبّاس بسر می‌بردند، برای حفظ از گزند آنها، این دستور صادر شد.»[4] اکنون در اینجا نظر شما را به چند نمونه از دیدارکنندگان امام عصر(عج) جلب می‌کنم:
 


ماجرای جزیره‌ی خضراء به ‌طور خلاصه
 


شیخ زین ‌الدّین علی ‌بن فاضل مازندرانی ساکن نجف اشرف که فردی صالح و وارسته بود می‌گوید: سالها در دمشق مشغول تحصیل بودم، در خدمت استاد «زین‌ الدّین مالکی اندلسی» تحصیل می‌کردم، او به قاهره رفت، من نیز با او به قاهره رفتم، پس از نُه ماه، نامه‌ای از پدر استاد، از اندلس آمد، استاد با خواندن نامه که از بیماری پدر خبر می‌داد، متأثّر شد و تصمیم گرفت به اندلس سفر کند، من نیز به همراه او به شبه‌جزیره اندلس (اسپانیای امروز) رفتم، در اوّلین آبادی اندلس، سخت بیمار شدم، استاد ناگریز مرا به واعظ آن آبادی سپرد و ده درهم بابت مخارج من به او داد و خودش رفت.
پس از سه روز خوب شدم و کاروانی را دیدم و از محلّ آنها پرسیدم، گفتند در نزدیکی جزیره‌های شیعیان هستند، تا نام جزیره‌های شیعیان را شنیدم، تصمیم گرفتم با آنها به آنجا روم، با آنها حرکت کردم و پس از سه روز به جزیره‌های شیعیان رسیدیم ...
همواره به مسجد بزرگ آنجا می‌رفتم، یک روز از امام جماعت آن مسجد پرسیدم: «در این شهر زراعتی نمی‌بینم، پس آذوقه‌ی شما از کجا می‌آید؟»
او گفت: «آذوقه‌ی ما سالی دو بار از «جزیره‌ی خضراء» از ناحیه‌ی فرزندان حضرت مهدی(عج) می‌رسد، یکی آمده و دیگری خواهد آمد.» پس از چهل روز، کشتی‌هایی آمدند و آذوقه آوردند، من با یکی از آن کشتی‌ها، به سوی جزیره‌ی خضراء حرکت نمودم ... یکی از مسافرانش پیرمردی نورانی بود به من گفت: نامت چیست، گمانم علی باشد؟
گفتم: آری.
گفت: نام پدرت چیست، گمانم فاضل باشد؟
گفتم: آری، چه خوب نام من و نام پدرم و اصل و نسب مرا می‌شناسی.
گفت: تمام خصوصیّات تو را برای من گفته‌اند، من تا جزیره‌ی خضراء با تو هستم بسیار خوشحال شدم و همراه او به سوی دریا رفتیم و پس از شانزده روز به آب سفیدی رسیدیم، پرسیدم: اینجا کجاست؟
گفت: دریای سفید است و آن جزیره‌ی خضراء است که این آب سفید اطرافش را گرفته، به طوری که هر کشتی و وسایل نقلیّه‌ دیگر دشمنان به اینجا بیاید، غرق می‌گردد، سپس وارد جزیره‌ی خضراء شدیم و از آنجا به مسجد رفتیم، در آن مسجد شخصی به نام «سید شمس ‌الدّین» را دیدم که می‌گفت: از نواده‌های حضرت مهدی(عج) است، هر روز از محضر این سیّد استفاده می‌کردم، پس از هیجده روز، روزی با جناب سیّد شمس ‌الدّین از شهر خارج شدیم، از باغ‌ها و بستان‌ها گذشتیم، ناگاه مرد خوش‌سیمایی را دیدم، به سیّد گفتم: این مرد کیست؟ گفت: «این کوه بلند را می‌بینی، در وسط آن محلّ باشکوهی است، و چشمه‌ای زیر درخت پر شاخ و برگ وجود دارد، در آنجا قبّه‌ای هست، این مرد با یک نفر دیگر خادم آن قبّه هستند، من هر صبح جمعه به آنجا می‌روم و امام مهدی(عج) را در آنجا زیارت می‌کنم، دو رکعت نماز می‌خوانم، سپس ورقه‌ای می‌یابم که هرچه نیاز دارم در آن نوشته شده است. تو نیز برو در آنجا امام را زیارت کن. من خود را به آن قبّه رساندم، خادم‌های آنجا گفتند: دیدار امام برای تو میسّر نیست، سرانجام به من گفتند: «دستور آمده تو را به وطنت برگردانیم و برای ما مخالفت از دستور، میسّر نیست.»[5]
چنانکه قبلاً در سؤال دهم ذکر شد، بعضی از دانشمندان از قراین استفاده کرده که ممکن است این جزیره، همان «مثلّث برمودا» باشد.
 


اسب‌‌سوار نیزه به‌دست
 


علّامه سیدمهدی قزوینی یکی از علمای برجسته و وارسته‌ی قرن سیزدهم هجری بود که در شهر حِلّه‌ی عراق می‌زیست، و در سال 1300 هجری از دنیا رفت، علّامه نوری از فرزند علامه‌ی قزوینی نقل می‌کند: پدرم علّامه‌ی قزوینی می‌گفت: روز چهاردهم شعبان به قصد زیارت مرقد مطهّر امام حسین(ع) در شب نیمه شعبان، از حلّه به ‌سوی کربلا رهسپار شدم، در مسیر راه وقتی که به شطّ هندی رسیدم، در طرف غرب آن شظ زائران بسیاری را دیدم که عازم کربلا بودند ولی در آنجا اجتماع کرده بودند و در محاصره بسر می‌بردند، زیرا عشایر عُنیزه سر راه آنها را گرفته بودند و هر کس از آنجا عبور می‌کرد، او را غارت می‌نمودند.
در آنجا نماز ظهر و عصر را خواندم، هوا ابری بود و کمی باران باریده بوده و منتظر بودم ببینم کار زائران به کجا می‌رسد، در این هنگام که با رفقا نشسته بودیم، ناگاه همه‌ی زائران از خانه‌ها و اطراف بیرون آمدند و به سوی کربلا روانه شدند، به بعضی از همراهان گفتم: بیرون برو ببین چه خبر است؟ او رفت و بازگشت و گفت: «عشیره‌ی بنی‌طرف، با اسلحه خارج شده‌اند، و تصمیم گرفته‌اند تا زائران را به کربلا برسانند گرچه با عشیره‌ی عنیزه درگیر گردند.»
من به همراهانم گفتم؛ این کار به انجام نمی‌رسد، زیرا عشیره‌ی بنی‌طرف توان مقابله با عشیره‌ی عنیزه را ندارند و به گمانم این حادثه نیرنگی از عشیره‌ی عنیزه است تا زائران از خانه‌ها بیرون آیند و به دام آنها بیفتند، در همین وقت دیدم زائران به خانه‌های خود بازگشتند، معلوم شد که حدس من درست بود، آسمان ابری بود و زائران در فشار سخت افتاده بودند و من بسیار منقلب شدم و دلم شکست و به دعا و توسّل به پیامبر(ص) و آلش پرداختم و از آنها خواستم تا به فریاد زائران بینوا برسند. در این هنگام ناگاه سوار بزرگواری که بر اسب سوار شده بود به پیش آمد که مانندش را ندیده بودم، در دستش نیزه طولانی بود و پیراهنش را بالا زده بود، کنار خانه‌ای که من در آن بودم آمد و سلام کرد، جواب سلامش را دادم سپس نام مرا به زبان آورد و فرمود: «به زائران بگویید، حرکت کنند، عشیره‌ی عُنَیزه رفتند و راه امن است، من با زائران حرکت کردیم، آن یکّه سوار، مانند نگهبان به همراه ما می‌آمد و پیشاپیش ما با شکوه و قدرت حرکت می‌کرد و در وسطهای راه ناگهان ناپدید شد، به همراهان گفتم: «آیا شکّی باقی می‌ماند که او صاحب‌الزّمان(عج) بود؟ عشیره‌ی عنیزه را دیگر ندیدیم و یک ساعت بعد به کربلا رسیدیم، با اینکه لازم بود سه ساعت این راه را بپیماییم، در کربلا پاسبانان را در کنار دروازه‌ی شهر دیدیم که مشغول نگهبانی بودند، از ما پرسیدند: از کجا می‌آیید؟ و چگونه رسیدید؟ و عشایر عُنیزه به کجا رفتند؟
یکی از کشاورزان که در میان زائران بود، جواب داد: در مسیر راه، عشایر عنیزه در خیمه‌های خود، بر سر راه ما بودند، ناگاه سواری که در دستنش نیزه درازی بود آمد و بر سر آنها فریاد کشید و آنها را به هلاکت و نابودی هشدار داد، خداوند رعب و وحشت در قلوب آنها افکند، به‌طوری که آنها بی‌درنگ منطقه را ترک نمودند.»
من از آن کشاورز پرسیدم آن سوار چگونه و به چه شکلی بود، کشاورز اوصاف او را برایم بیان کرد، دریافتم او همان است که من در کنار شطّ هندی او را دیده بودم.[6]
 


خودآزمایی
 


1- روایت شده، مدّعیان دیدار امام زمان(عج) را تکذیب کنید. چگونه می‌توان این روایت را با روایاتی که افراد به دیدار حضرت مهدی(عج) نایل شدند را جمع کرد و توضیح داد؟
2- ماجرای جزیره‌ی خضراء را به ‌طور خلاصه بیان کنید.
3- چگونه زائران توانستند از سد عشایر عُنیزه عبور کنند؟
 

پی‌نوشت‌ها


[1] - بحار، ج 51، ص 361.
[2] - منظور از «صَبْحه»، ندای آسمانی است به این ترتیب که هنگام ظهور حضرت مهدی(عج) در مکّه، در آن وقت که خورشید بالا آید، در پیش روی خورشید، ندا بلند شود، که همه‌ی مردم سراسر زمین، این ندا را بشنوند، در این ندا، نام و سبب حضرت مهدی(عج) ذکر می‌شود و همه‌ی مردم به بیعت با آن حضرت دعوت می‌گردند، آنگاه طرفداران آن حضرت از هر سو به سوی مکّه روانه شوند. (اقتباس از کتاب الغیبَة ‌الطوسی، ص 266 و اکمال‌ الدین، ج 2، ص 652) مطابق بعضی ار روایات، این صبحه در شب جمعه 23 رمضان، رخ می‌دهد.
[3] - بحار، ج 51، ص 361، و ج 53، ص 318 غیبة‌ الطوسی، ص 257.
[4] - اقتباس از بحار، ج 53، ص 318 و 319.
[5] - اقتباس از بحار، ج 52، ص 159-174 اثباة‌ الهداة، ج 7، ص 371.
[6] - جنّة المأوی، حکایت 46 ـ بحار، ج 53، ص 288 تا 290 (به طور اقتباس)
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: